جدول جو
جدول جو

معنی دزد گاه - جستجوی لغت در جدول جو

دزد گاه
(دُ)
جای بودن دزدان. (آنندراج). مسکن و مأوای دزدان و جایی که دزدان در آن باشند یا پنهان شوند. (از ناظم الاطباء). جایی که عادهً بدانجا دزدان و راهزنان باشند. جایی که در آنجا عادهً دزدان جای دارند و راه بر عابرین گیرند. آنجای از راه که عادهً مکمن دزدان است. (یادداشت مرحوم دهخدا). دزدگه. دزدناک. و رجوع به دزدگه شود
لغت نامه دهخدا
دزد گاه
محل دزدان ماوای سارقان جایی که دزدان به مسافران و عابران حمله برند و اموال آنانرا تصرف کنند
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دادگاه
تصویر دادگاه
شعبه ای از دادگستری که یک یا چند تن دادرس در آنجا به دادخواست های مردم رسیدگی می کنند و حکم می دهند، محکمه، جایی که داد مظلوم از ظالم بستانند، جایی که به جرم و گناه کسی رسیدگی کنند، جای دادرسی
دادگاه استان: محکمۀ استیناف، دادگاه برای تجدید رسیدگی به دعوایی که حکم آن از دادگاه شهرستان صادر شده اما یکی از طرفین دعوی نسبت به آن حکم اعتراض کرده باشد
دادگاه انتظامی: دادگاهی که به تخلفات دادرسان و بازپرسان دادگستری رسیدگی می کند
دادگاه بخش: محکمۀ صلح، دادگاهی که به دعاوی کوچک رسیدگی می کند
دادگاه جنایی: دادگاهی که امور جنایی در آن رسیدگی می شود و جنایت کاران را محاکمه می کند، قسمت کیفری دادگاه بخش را محکمۀ خلاف و قسمت کیفری محکمۀ بدایت را دادگاه جنحه می گویند
دادگاه شهرستان: محکمۀ بدایت، دادگاه بالاتر از دادگاه بخش که به دعاوی مهم تر رسیدگی می کند
دادگاه نظامی: دادگاهی که در زمان جنگ در ارتش تشکیل می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دیدگاه
تصویر دیدگاه
جای نشستن یا ایستادن دیدبان، جای بلند که از بالای آن دیدبانی کنند، چشم انداز، منظره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دزدگاه
تصویر دزدگاه
جایی که دزدان پنهان شوند، جای دزدان، محلی که عبور و مرور در آن کم باشد و دزدان به آسانی در آنجا دستبرد بزنند یا کسی را لخت کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دیده گاه
تصویر دیده گاه
دیدگاه، جای نشستن یا ایستادن دیدبان، جای بلند که از بالای آن دیدبانی کنند، چشم انداز، منظره
فرهنگ فارسی عمید
(دی دَ / دِ)
مرکّب از: دیده + گاه، پسوند مکان، دیده گاه. (جهانگیری)، دیدگه. جای نشستن دیده بان باشد. (برهان) (انجمن آرا)، جائی که دیدبان نشیند. (شرفنامۀ منیری)، جای نشستن دیده بان است و میتواند که اینجا لفظ دید بدون ’ها’ بود. (آنندراج)، رصدگاه. مرصاد. مرقبه. مرصد:
پدید آمد از دور گرد سپاه
غودیده بان آمد از دیده گاه.
فردوسی.
خروشی بلند آمد از دیده گاه
بگودرز کای پهلوان سپاه.
فردوسی.
چو از راه برخاست گرد سپاه
نگه کرد بینادل از دیدگاه.
فردوسی.
وزان پس خروش آمد از دیدگاه
که گرد سواران برآمد ز راه.
فردوسی.
سواران او را بدان دیده گاه
بر دیده بان دید مانده براه.
اسدی.
چو زی اژدها ماند یک میل راه
بدیدند بر ره یکی دیده گاه.
اسدی.
خروشی برآمد از آن دیدگاه
که فردا برآید ز ایران سپاه.
جلالی.
رجوع به دیدگاه شود، منظره. چشم انداز
لغت نامه دهخدا
(مَ زَ / زِ)
عضو مدرک مزه. محل درک طعم. محل درک مزه:... و نفقۀ مزه را به مزه گاه طعامت نرساند و کسوۀ دانشت (و) عقل و تدبیر ندهد برهنه مانی. (معارف بهأولد چ 1338 ص 49)
لغت نامه دهخدا
(دَرْرَ)
ده کوچکی است از دهستان چنارود بخش آخوره شهرستان فریدن. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
یار گاه جای مدد محل کمک: هر سینه ای که بعزت اسلام آراسته گشت: مددگاهی از نور سنت آن اسلام را پدید کرده آید
فرهنگ لغت هوشیار
عضوی که مدرک لذت است: تا نپیونداندت مزه بمزه گاهت و شهوتی بشهوتگاهت نرساند ترا مزه ای نباشدت و نفقه مزه را بمزه گاه طعامت نرساند
فرهنگ لغت هوشیار
محل دادرسی، اداره ای در داگستری که به دادخواست ارباب رجوع رسیدگی و حکم صادر کند محکمه محکمه عدالت عدالتخانه، دخمه (مردگان)، یا دادگاه استان. دادگاهی فوق دادگاه شهرستان که در آن دعوایی را که حکم آن از دادگاه شهرستان صادر شده بعلت اعتراض یکی از طرفین دعوی مورد تجدید نظر قرار میدهد محکمه استیناف. یا دادگاه انتظامی دادگاهی است که در آن به تخلفات قاضیان رسیدگی کند. یا دادگاه بخش دادگاهی که در آن به دعاوی کوچک رسیدگی کند محکمه صلح صلحیه. یا دادگاه شهرستان دادگاهی است فوق دادگاه بخش، محکمه بدایت محکمه ابتدایی
فرهنگ لغت هوشیار
اولین شعبه از شعب بیست و چهار گانه موسیقی است و آن از اسامی دساتین است که پارسیان نهاده اند) اسم جنس مفرد اعظم که از نغمات اصیل اصفهان است (مجمع الادوار ج 2 ص 25) دو جهان دنیا و آخرت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دید گه
تصویر دید گه
جای پاسبانی دیدبان، منظره چشم انداز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیدگاه
تصویر دیدگاه
جای نشستن یا ایستادن، دیدبان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صید گاه
تصویر صید گاه
نخچیر گاه شکار گاه شکار گاه محل شکار نخجیر گاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دزد گیر
تصویر دزد گیر
دستگیر کننده دزد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دید گاه
تصویر دید گاه
جای پاسبانی دیدبان، منظره چشم انداز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از داد گاه
تصویر داد گاه
جای انصاف، محکمه عدل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رصد گاه
تصویر رصد گاه
نظر گاه، قدمگاه، رصد خانه، دنیا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بند گاه
تصویر بند گاه
محل اتصال دواستخوان در بدن
فرهنگ لغت هوشیار
محل دزدان ماوای سارقان جایی که دزدان به مسافران و عابران حمله برند و اموال آنانرا تصرف کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیو گاه
تصویر دیو گاه
دیوستان دیو خانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیر گاه
تصویر دیر گاه
زمان قدیم مدت دراز، دیر وفت بی موقع
فرهنگ لغت هوشیار
محلی که دیده بان از آنجا مراقبت و نگاهبانی میکند، منظره چشم انداز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دادگاه
تصویر دادگاه
محل دادرسی، اداره ای دادگستری که به دادخواست ها رسیدگی می شود، محکمه، عدالتخانه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دیدگاه
تصویر دیدگاه
جای پاسبانی دیدبان، منظره، چشم انداز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دیدگاه
تصویر دیدگاه
لحاظ، نظر، عقیده، نقطه نظر، منظر
فرهنگ واژه فارسی سره
بزنگاه، کمینگاه، مرصاد، مکمن، نخیز
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از دیدگاه
تصویر دیدگاه
View
دیکشنری فارسی به انگلیسی
قلعه ای قدیمی در کوهستان کجور
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از دیدگاه
تصویر دیدگاه
вид
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از دیدگاه
تصویر دیدگاه
Aussicht
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از دیدگاه
تصویر دیدگاه
вигляд
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از دیدگاه
تصویر دیدگاه
widok
دیکشنری فارسی به لهستانی